معنی ضریب هوشی

حل جدول

ضریب هوشی

آی کیو


بی هوشی

بی ادراکی، بی فراستی، بی هوش بودن


تیز هوشی

دها، ذکا

فرهنگ عمید

ضریب

عددی که نشان‌دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه‌ای است،
(ریاضی) عاملی عددی که قبل از یک کمیت مجهول در یک جملۀ جبری قرار می‌گیرد: در عبارت y١4 + ٢x٣y٧ + ٢x4، ضریب ٢x ، 4 است، ‌ ضریب ‌٢x٣y ، ٧ است، ‌ و ضریب y ، ١4 است،

لغت نامه دهخدا

ضریب

ضریب. [ض ُ رَ] (اِخ) ابن نقیر (یا نفیر) ابن سُمیر مکنی به ابوالسلیل. صحابی است. (منتهی الارب).

ضریب. [ض َ] (ع ص، اِ) مانند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). مثل. (منتهی الارب). نظیر: ضریر ما له فی العلوم نظیر و طبیب ما له فی الازمنه الغابره ضریب. (خلاصه الاثر بدیعی). || نوع. || زده شده. || صفت از هر چیزی. || نیک زننده. || سَر. (منتهی الارب). رأس. || امین تیر قمار. (منتهی الارب). || زننده ٔ تیر قداح. || نام تیر سوم از تیرهای قمار. || شیری که از چند ناقه در یک شیردوشه دوشیده شود. || بهره. || شکم مردم. || برف. (منتهی الارب). ثلج. (فهرست مخزن الادویه). || پشک. (منتهی الارب). شب نم. جَلید. سقیط. صَقیع. (فهرست مخزن الادویه). || شیر سخت ترش یا شیر پاره پاره شده. (منتهی الارب). شیر بریده. || (اصطلاح حساب) عددی است که پیش از کمیتی قرار دهند برای ضرب کردن در وی. ارزش و قدر نسبی که بهر یک از مواد امتحانی داده می شود.


آشفته هوشی

آشفته هوشی. [ش ُ ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) پریشان حواسی.

فرهنگ معین

ضریب

شکل، نوع، مانند، همتا، جمع ضرایب، حروف یا اعداد ثابتی که پیش از یک عبارت جبری نوشته می شود و باید در آن ضرب شود، کمیتی که ویژگی خاصی از یک ماده یا دستگاه را نشان می دهد و مقدار آن در شرایط معین ثابت است. [خوانش: (ضَ) [ع.] (اِ.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

ضریب

مانند، مثل، نوع، همتا، شکل

فارسی به عربی

ضریب

معامل


هوشی

عقلی


کم هوشی

تاخر


تیز هوشی

حده، فطنه

فرهنگ فارسی آزاد

ضریب

ضَرِیْب، زَننده (ضارِب)، مضروب- صنف- مثل و مانند- شکل- بهره و نصیب (جمع:ضُرَباء-اَضْراب)،

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

ضریب هوشی

1333

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری